زبانحال امیر المؤمنین علیهالسلام با حضرت زهرا سلاماللهعلیها
خـمـوشـم و نَـفَـسَـم در شـماره افـتـاده که روی خـاک مـرا مـاهـپـاره افـتاده سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده کـه مـاه پـاره مـن بـا سـتـاره، افـتـاده کنار قـبر تو خـامـوشم و چنان سوزم که آتـش از جـگـرم در شـراره افتاده اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش عـلی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده وصیت تو مرا کرده آنچنان خامـوش که کـار حـرف زدن با اشـاره افـتـاده بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی ز گـوش هـمـسر من گـوشـواره افتاده به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت که چاره ساز دو عـالـم ز چاره افتاده قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند که شعـله بر جگـر سنگ خـاره افتاده |